دخترم سلام؛ خوبی تمامِ هستی من؟ نازنینم الان که دارم برای تو مینویسم مقابلم به خواب ناز بعدازظهر فرو رفتی. فقط خدا میدونه که تمام آرزوی من تماشای آرامش توئه و بس. بهارِ من خیلی بزرگ شدی. اینقدر بزرگ که وقتی دیشب بهت گفتم لیلی مامان خستم بیا بخوابیم دستمو کشیدی و با خودت بردی توی اتاق و ازم خواستی بشینم روی زمین بعد یه بالشت برام اوردی و زدی روش و گفتی لالا وقتی دراز کشیدم بلند شدی از اتاق رفتی بیرون و در رو پشت سرت بستی.... این روزها مدام شرمنده توئم. فشار کار زیاد شده. مجبورم مدام بزارمت پیش خاله آرزو. میدونم دلت برای من تنگ میشه اما بزار واقعیت رو بهت بگم. این روزها نگرانیم تو نیستی دلم برای خودم میسوزه که دارم قشنگ ترین لحظا...